-
۱۳۸۵
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1384 20:47
سال خرم .. .فال نیکو ... مال وافر... اصل ثابت... نسل باقی... تخت عالی... بخت رام.... واسه تون آرزومندم.... شمام واسه من آرزومند باشین!!
-
سال تحویل
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1384 15:47
عیدتون مبارک.................... موقع تحول سال دعا کنین خدا توانایی شاد بودنتونو هزار هزار بار افزونتر کنه........... یادتون نره واسه من م دعا کنین............... تا سال ۸۵!!!! آی هپ تو سی یو هپی یر دن دیس یر!!!
-
بهار
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1384 15:20
باز هفت سین سرور ماهی و تنگ بلور سکه و سبزه و آب نرگس و جام شراب باز هم شادی عید آرزوهای سپید باز لیلای بهار باز مجنونی بید باز هم رنگین کمان باز باران بهار باز گل مست غرور باز بلبل نغمه خوان باز رقص دود عود باز اسفندو گلاب باز آن سودای ناب کور باد چشم حسود باز تکرار دعا یا مقلب القلوب یا مدبر النهار حال ما گردان تو...
-
بهار داره می یاد!!!!
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1384 03:29
سلام..سلامی به گرمی آفتاب ..به سبزی سبزه..به زیبایی مهتاب...به باحالی خودم!!!! آپ کردن ساعت ۳ نصفه شبم کیف میده!! آپ کردن بعد از این که کلی آدم خودشونو جر دادن که چرا آپ نمی کنی!!! آپ کردن در حالی که عید داره می یاد اما تو نمی ری به استقبال!!! آپ کردن در حالی که قبلش یه سیب و دو تا پرتقال خوردی!! آپ کردن در حالی که...
-
هفت سین
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1384 16:26
امروز (یعنی چهارشنبه)کلی بهمون تو مدرسه خوش گذشت.. یه هفت سین بزرگ مثه آرم سمپاد وسط حیاط درست کردیم کلی حال داد من پونصد بار رفتم خرید ............سیب بود........ سیر بود .........سکه........سمنو..........آینه.........مهربونی......... . خنده.........جیغ..........داد زدن از ته دل(؟؟!!!!)...........دست تو دست هم...
-
....بهترین همدمم تنهاییمه
سهشنبه 23 اسفندماه سال 1384 12:37
هرچی فکر کردم چی بنویسم دیدم نمی دونم؟ ...آخه آدما چرا کی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکی نبود داستان درباره یک کوهنورد است که می خواست از بلندترین کوه ها بالا برود او پس از سال ها آماده سازی، ماجراجویی خود را آغاز کرد ولی از آنجا که افتخار این کار را فقط برای خود می خواست، تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود. او سفرش را...
-
گریه
یکشنبه 21 اسفندماه سال 1384 21:25
سلاخی زار می گریست به قناری کوچکی دل باخته بود................. (شاملو)
-
حالم بده!!
یکشنبه 21 اسفندماه سال 1384 19:10
حالم بده ..حال جسمی ..حال روحی...دارم می میرم !!!شایدم دارم زنده می شم ..اما هر چی که هست حالم بده................. امروز فهمیدم که چه دنیای کوفتی می شد اگه می تونستم ذهن بقیه رو بخونم
-
نمی دونم اسمشو چی بزارم!!
شنبه 20 اسفندماه سال 1384 20:33
دو تا خبر دارم یه خوب یه خیلی بد!!! ۱- زبان پاس شدم (مرسی معلم خوب و دلسوز و شمع راه و الهی قربونت برم و.............) ۲-المپیاد شیمی قبول نشدم البته نباید زیاد ناراحت شم باید بیشتر عصبانی باشم از دست خودم..از دست این اخلاق کوفتیم که حتی نمی تونم واسه خودم کاری کنم!!!(بیخیال الان حال شما رو هم می گیرم!!) امروز به...
-
یادداشت۲
جمعه 19 اسفندماه سال 1384 08:35
سلام.......(چرا جواب سلاممو نمی دی؟؟ها؟چی؟تو دلت دادی..مگه نمی دونی که جواب سلامو باید بلند داد حالا جواب بده سلاااااااام) خوندن قسمت آبی به افراد کم حوصله توصیه نمیشه!! نخونین بعدش فش بدین ها..........من گفتم! پنج شنبه پا شدم با جون کندن برم کلاس عربی و آمار جبرانی!! وقتی رسییدمی به مدرسه الفتی را دیدمی که گفتا:مهتاب...
-
یادداشت
پنجشنبه 18 اسفندماه سال 1384 22:07
بلاگ اسکای الهی بمیری که منو کشتی!! یه ساعت تایپ کردم همش پرید... الانم به دلیل افسردگی دیگه آپ نمی کنم... (این دومیه خیلی باحاله..نه؟؟)
-
یادداشتی به دلیل عدم وجود خرس مهربون(هاشمی)
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1384 14:43
سلام ...........ما شادیم......ما شادیم پس تو سایتیم ..ماتو سایتیم پس خرس مهربون نیست...(ما=من وسنا)یا به عبارت دقیق تر من و مهتاب (آخ انگشتش له شد به وسیله من ) با اینا که وایستادن و در حال انجام در فعالیت های مفید و کاملا علمی در رابطه با شیمی هستیم و شعفمند از معدوم شدن خرس مهربون واسه ی این مهتاب بیچاره بد بخت که...
-
من شادم پس هستم!!
یکشنبه 14 اسفندماه سال 1384 17:38
من خیلی چیزا ندارم اما یه خدای مهربون دارم که شاد بودنو به من داده.............. من شادم پس هستم.من هستم پس می نویسم.من می نویسم پس لابد فکر می کنم. من فکر می کنم آیا؟؟؟من چگونه آیا چرا به چه باید فکر می کنم شاید؟؟پس اگر آیا شاید فکر می کنم باید آیا چگونه؟؟چرا باید آیا؟؟؟؟آیا باید چرا؟؟؟چگونه آیا باید؟؟ من همیشه تا...
-
مرگ
شنبه 13 اسفندماه سال 1384 19:32
مرگ گاهی ریحان می چیند..................
-
.............. ...................!!!
پنجشنبه 11 اسفندماه سال 1384 19:47
. ........................................!!!!!!........................................................ ................................................. .............. .................................................................................... ....................................................
-
گردو
دوشنبه 8 اسفندماه سال 1384 16:42
بومیان افریقا روی تنه ی درخت حفره هایی می کنند و در این حفره ها گردو می گذارند.میمون ها به هوای خوردن گردو دستشون رو داخل این حفره ها می کننو وقتی گردو رو تو مشتشون می گیرن دیگه نمی تونن دستشون رو بیرون بیارن .میمونای بیچاره هی جیغ می زنن و بالا و پایین می پرن اما به فکرشون نمی رسه که برای رهایی دستشونو باز کنن و از...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 اسفندماه سال 1384 13:57
سلام ..خوبین؟؟؟من که از لحاظ روحی خوبم اما جسمی رو نپرسین که..!!!! امروز صبح با جون کندن پاشدم برم کلاس شیمی...رفتم اما کلاس تشکیل نشد..ما هم از خدا خواسته دودر کردیم ................... زنگ زدیم محدثه بیاد بریم سینما اما محدثه مثه همیشه بیحال بازی دراورد مریم هم که گفت من نهار نمی دم پس من و سنا واسه خودمون رفتیم...
-
مهم نیست چندمی!!
چهارشنبه 3 اسفندماه سال 1384 16:53
سلام ..خوبین؟؟؟؟شوهر نکردین ؟؟زن چی؟؟؟...بی عرضه هاااا!!!!!!!!!!!!! من واسه این آپ نکردم چون فکر می کردم آپ کردنم بیخوده!!!هی چرت و پرت نوشتن بیخوده۱ الکی حرف زدن بیخوده!!اما خوب اینو می نویسم دیگه به خاطر اصرار های مکررتون!!! اولش به مریم خسیس بی ادب نامرد(می بینین چقده دوستمو تحویل می گیرم!!)قبولیشو تو المپیاد نجوم...
-
سی وهفتمی
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1384 11:00
سلللللللللللللللللام ما بازم بیکاریم دقققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققق این شعر سهراب هست که: بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه ی عشق تر است...... اما من موافق نیستم به نظر من بهترین چیز رسیدن به کت جادویی است ..بهترین چیز داشتن زنگ بیکاریست..بهترین چیز شکستن پای معلم است...بهترین چیز...
-
نمی دونم چندمی!!!!
یکشنبه 23 بهمنماه سال 1384 01:14
سلام...خوبین؟؟؟چه خبرا؟؟(شوهر که نکردین زنم که نگرفتین بابا محرمه ها.....!!) من که خوبم..حسابی بهم خوش گذشت به جایی که عزاداری کنیم کلی خندیدیم..شب اول خونه ی مامان بزرگم و با خاله هام از خنده مردیم...تا ساعت 3 نشستیم چرت و پرت گفتن و..... شب عاشورام که خونه ی عموم بودیم با دختر عموام کلی خندیدیم.... من واقعا نمی...
-
سی و پنجمی
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1384 21:53
من دارم میرم دیارمون خونه ی مامان بزرگ و حال و صفا و عشق و.............. امیدوارم به شماهام خوش بگذره....... دوست خوبم که می خوای خودکشی کنی تو این ماه محرمی حداقل برو خودتو بنداز جلو ماشین دیه ت دوبرابرم که هست خانواده ت که از زنده ت سودی نبردن حداقل......... من برم شام بخورم ..تا بعد تعطیلات
-
سی و چهارمی
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1384 10:58
سلااااااااااااااااااااام ..خوبین..ما باز کلاسو دودر کردیم دق بخورین.. (محدثه با تو ام که مدرسه رو دودر می کنی ) در ضمن لیلا جون من یادم نرفته بود بگم که از خدا بخواین توانایی شاد بودنتونو افزون کنه..می خواستم ببینیم کی به این موضوع فکر می کنه که در این باب تنها تو را یافتم.. در مورد مدرسه مونم بگم که....فضول بردن جهنم...
-
سی و سومی
یکشنبه 16 بهمنماه سال 1384 12:43
الان ما تو کلاس زبانیم ..تکنولوژی رو میرین..کلاس زبان تو سایت کامپیوتر ...دق بخورییییییییین!!! یه چیزیم در مورد انرژی هسته ای بگم نگین یارو بیسواده.....!!!!من می گویم باید رفت و وسایلی را که تولید این کشور های کافر است به آب انداخت!(جمله رو رفتین ..من باید برم سخنران دولت شم!!!!)الان دارن یه داستانی می خونن که من نمی...
-
سی و دومی
شنبه 15 بهمنماه سال 1384 09:27
الان تو مدرسه ام!!!!!!این جا یه سرعتی داره که نگو فکر کنم منو نشناخته ....چون اگه می شناخت با سرعت ۰ هم کار نمی کرد. یه چیزی ..ما دو دیقه ی آخر هندسه رو دودر کردیم..البته دودر که نبود اما ما با این حس و توهم می گیمکه یه حالیم کرده باشیم.... من نمی دونم ما وسه چی باید هندسه بخونیم وقتی که به جاش می تونیم شاد باشیم به...
-
سی و یکمی
جمعه 14 بهمنماه سال 1384 16:30
سلام..خوبین؟؟؟ یه چیزی رو بگم فکر نکنین من خیلی خنگم!!!! به جون خودم من تو صفحه ی خودم خوشگل و مرتب!!تایپ می کنم وقتی میاد رو صفحه ی وب بد قیافه میشه!!!به من چه که بلاگ اسکای اینقده خنگهههههه!!! تازه صفحه ی کامنتا رو واسه خودمم باز نمی کنه چه برسه به شماها... کسایی هم که گییییییر سه پیچ دادن واسه ایمیلم ...بفرمایین:...
-
فکر کنم سی یمی!!!(شایدم سی امی!!!!)
جمعه 14 بهمنماه سال 1384 13:07
آخییییییییییییییییییییییییییییییش بالاخره این المپیادم دادم خیالم راحت شد که قبول نمی شم..حالا با خیال راحت به زندگی ادامه میدم..... مرسی گریه ی بهاری...از راهنمایی هات بازم خیلی چیزا می خوام بگم که احتمالا همش یادم میره... دیروز با این که فرداش (یعنی امروز:جمعه..)المپیاد داشتم پاشدم رفتم ۴ ساعت کلاس زبان..... از شانس...
-
بیست و نهمی
شنبه 8 بهمنماه سال 1384 16:14
سلام...!!خوبین؟؟؟؟من بد نیستم امروز ۵ تا از نمره هامونو دادن(اصرار نکنین ..نمره هامو نمی گم!!!گذاشتم با هم بگم حالتون جا بیاد!!! ) مرسی دوست خوبم که این آهنگو رو وبم گذاشتی(به شما چه ...یکی از دوستام دیگه!!!) امروز بچه ها واسه تولدم کیف خریده بودن...البته پس از گذشت ۲۳ رووووووووووووووووووز!!!! مرسی (مرسی نگم می...
-
بیست و هشتمی
شنبه 8 بهمنماه سال 1384 15:46
بالاخره منم رفتم!!!!بالاخره منم رفتم جشنواره تا ندیده از دنیا نرم!!! بالاخره من به واسطه ی مهر و محبت و حس ترحم دوست مامانم رفتم جشنواره تا ندیده از دنیا نرم !!!بالاخره من به واسطه ی مهر و محبت و حس ترحم دوست مامانم رفتم جشنواره و فیلم "باغ فردوس ساعت 5 " رو دیدم تا ندیده از دنیا نرم!!! متن فوق ،متنی سرشار از احساس یک...
-
نمی دونم چندمی!!!!!!
پنجشنبه 6 بهمنماه سال 1384 17:43
ببخشید که دیر آپ کردم کامپیوترم ویروسی شده بود مدرسه هم که کارگاه علوم بود و کامپیوترا در حال عملیات علمی!! خوب ...خوبین؟؟؟خوشگل موندین؟؟؟شاد هستین؟؟؟شوهر نکردین؟؟زن چی؟؟نگرفتین؟؟؟پس چی کار می کردین این چند روز؟؟ خیلی چیزا هست که می خوام بنویسم نمی دونم کدومو بنویسم!!! این چند روز ما هم تو کارگاه یه نیمپروژه...
-
بیست و ششمی
یکشنبه 2 بهمنماه سال 1384 01:10
تعطییییییییییییییییییییییییییل شدیم!!!!!!!!!!!! به علت یخ زدگی معابر!!!!اما من حتی یه معبر یخزده هم نمی بینم ..حیف شد فردا قرار بود امیرخانی بیاد مدرسه! امروز که رفته بودم مدرسه یه گروه از بچه هااومده بودن واسه زیباسازی...یک کیفی می کردن که نگو و نپرس!!کلی رنگ و چوب و جعبه و..... یه آقا پسر به اسم عمو زیباساز و البته...