نمی دونی چقده دلم تنگ شده بود ...با توام دیگه ...تو نه ....آها آها ..تو رو می گم دیگه ...دایره المعارف قشنگم!!!!
از چهارشنبه شروع می کنم : آخرین روز مدرسه . کلی عکس گرفتییییییییییییییم . همه با هم دوست بودیم . بعد مدرسه به جای باشگاه
نجوم موندیم مدرسه واسه چکاد قلم .و یکی از فارغ التحصیلا اومد و ما رو مجبور کرد که یه دیقه سکوت کنیم واسه دیوار نوشته هاشون که
مدرسه روشو رنگ زده . البته ۱۵ ثانیه ی آخرو اجازه داد که سکوت نباشیم و به جاش دیوارو بنویسانیم !!!
خلاصه چهارشنبه عالی بود
پنج شنبه + جمعه : پلاس خونه ی خاله م . خوش گذشت .
شنبه : امتحان مثلثات . آتش بس . خداحافظ گری کوپر . (اگه مامانم اینو ببینه می کشتم که وسطه امتحانا کتاب گرفتم !!)
زندگی داره میگذره ..خوب .....
فعلا ...خوش باشین و شاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد
پ.ن ک حلول ماه امتحاناتونم مبارک و خجسته!!!
کلید شیفت رو بگیر وقتی کلید ک رو فشار می دی . مثل این : . بعد هم این که قدر مدرسه و راه مدرسه ات رو بدون . الان دارم می فهمم دلم برای اون روزها تنگ میشه . البته نه برای درس گسسته !
تازه من که به کسی نمیگم سینما هم بودین!!!
متقابلا (به راس)
منهم جاداره این ایام میمون رو به شما مسلمین و مسلمات بخصوص شما مومنین و مومنات ... بگم.
سلام توی پست قبلیت نوشته بودی نمی خوای آدم باشی
(رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند )
آدم باش اما دیووونه باش بعدا سر این موضوع اگه خواستی حرف می زنیم
آره؟
یادش به خیر ما هم ته کلاس که می نشستیم همه سوتی یا بچه ها رو مینوشتیم رو دیوار یعنی همش پرید؟
الان دارم با صاحب این وبلاگ میچتم (که چی؟)
همین دیگه
۱- من هم دلم برای مدرسه تنگ میشه !!!
۲-می دو نم دلت برام تنگ نمیشه (چون دور و برت خیلی شلوغه !!!!!!!!!!!!!!!!!)ولی دلم برات تنگ می شه چون بهت عادت کردم ـبه کسی نگی ها ...چون بالا خره دیگه دوست دارم دیگه...ـنه اینکه چون دور وبرم خیلی خلوته !!!!!!!!!!
۳- خوشم می آد هر جا میری یکی هست کنترلت کنه !!!!!
سلام!
تو منو میشناسی؟! آخه من تو رو نمیشناسم!...!