دایره المعارف بی نزاکتی

به تصویر کشیدن من برای من در لا به لای این دست نوشته ها

دایره المعارف بی نزاکتی

به تصویر کشیدن من برای من در لا به لای این دست نوشته ها

بیست و هشتمی

بالاخره منم رفتم!!!!بالاخره منم رفتم جشنواره تا ندیده از دنیا نرم!!!

 

بالاخره من به واسطه ی مهر و محبت و حس ترحم دوست مامانم رفتم

 

جشنواره تا ندیده از دنیا نرم !!!بالاخره من به واسطه ی مهر و محبت و

 

حس ترحم دوست مامانم رفتم جشنواره و فیلم "باغ فردوس ساعت 5 "

 

رو دیدم تا ندیده از دنیا نرم!!!

 

متن فوق ،متنی سرشار از احساس یک بنده ی خدا است که پس از رفتن به جشنواره ی فیلم فجر سر از پا نشناخته و حس هنرمند (بخوانید بیکارای سیگاری!!!!)بودن بهش دست داده......

 

جشنواره رفتن منم چند تا نکته داشت که میگم:

                    جشنواره ای ها که از حضور ناگهانی و غیرمترقبه ی من جا خورده بودند!!!!فیلم رو با نیم ساعت تاخیر شروع کردن!!!(ما باید رو مسئولا بیشتر کار کنیم تا وقتی یه شخصیته مهم مثه منو میبینن در این حد جا نخورن......)

 

دو دیقه ی اول فیلم ،فیلم به حالت سر و ته نمایش داده شد و همه اندر کف سبک کارگردان بودن که....فیلم به حالت ته و سر(یعنی مثه آدم!!)دراومد و این بار همه در کف شعور خودشون موندن(البته اونایی که تونستن شعوری پیدا کنن!!)

 

یهو وسط فیلم و تو صحنه ی حساس فیلم...فیلم قطع شد و پرید حدودا ده دیقه بعد!!!! و اینجا بود که حضار به دلیل این همه حسن سلیقه ی دست اندرکاران سینما شروع به کف زدن و هو کشیدن کردن!!!

 

دیگه هیچی....فیلم تموم شد!!!(پاشین برین خونه هاتون دیگه....می گم فیلم تموم شد.!!! تو که هنوز نشستی!!!!پامیشی یا....!!)

 

بعده فیلم که در سینما منتظر بابام بودم یه عروسکه ببخشین پسره وایساده بود روبروم ...این عروسکه ببخشید پسره اندازه ی یه بندانگشت ریش زیر لبش داشت ..نکته ی جالبش این بود که تو ریشش "نگین"گذاشته بود و من همچنان تو کف اون نگینم!!!!بابا حسن سلیقه!!!تو رو خدا به مام از این خوش سلیقگیا نشون بده......!!!!

 

هیچی دیگه من اومدم خونه که آپ کنم اما یادم اومد که از ساعت 10 تا 1 نمی تونم وصل شم!!!من تا حالا دقت نکرده بودم که تقریبا هر شب من این ساعتا وصل می شدم اما حالا که کارت ندارم ..................

 

دیگه برم بخوابم فردا زنگ اول هندسه داریم باید با آرامش کامل سر کلاس حاضر شم....

 

پ.ن:فردا عکسای حلقه ی سرود بچه ها تو روزای کارگاه و زیر بارون رو میزارم ببینین.....(یعنی چی به شما چه؟؟؟من میگم باید ببینین یعنی باید ببینین...)

 

 

یادتون نرفته که از خدا بخواین که توانایی شاد بودنتونو افزون کنه..........

نمی دونم چندمی!!!!!!

ببخشید که دیر آپ کردم کامپیوترم ویروسی شده بود مدرسه هم که کارگاه علوم بود و کامپیوترا در حال عملیات علمی!!

خوب ...خوبین؟؟؟خوشگل موندین؟؟؟شاد هستین؟؟؟شوهر نکردین؟؟زن چی؟؟نگرفتین؟؟؟پس چی کار می کردین این چند روز؟؟

خیلی چیزا هست که می خوام بنویسم نمی دونم کدومو بنویسم!!!

این چند روز ما هم تو کارگاه یه نیمپروژه داشتیم!!!کلی اتفاق باحال تو مدرسه دیدیم!!!من از غرفه ی شیمی در می رفتم می رفتم تو غرفه ی کتابااااااااااااااا!!!جاتون واقعا خالی بود!!کلی کتاب خریدم وکلی هم خوندم!!!(یه چیزی:من یه کیسه هم دزدیدم!!!)فحش ندین دیگه!!

بارووووووووووووووووووون میاد!!!!برین زیر بارون ...راه برین !!بخندین !!گریه کنین!!داد بزنین!!!از ته دل داد بزنین!!!و از خدا بخواین که توانایی شاد بودنو ازتون نگیره!!!

کتابایی که خریدم خیلی قشنگن بعدا بهتون اسماشونو میگم.....

مرسی از نظرای خوبتون

بیست و ششمی

تعطییییییییییییییییییییییییییل شدیم!!!!!!!!!!!!

به علت یخ زدگی معابر!!!!اما من حتی یه معبر یخزده هم نمی بینم ..حیف شد فردا قرار بود امیرخانی بیاد مدرسه!

امروز که رفته بودم مدرسه یه گروه از بچه هااومده بودن واسه زیباسازی...یک کیفی می کردن که نگو و نپرس!!کلی رنگ و چوب و جعبه و..... یه آقا پسر به اسم عمو زیباساز و البته متاسفانه یه زن عمو زیباسازم بود که از شانس بد زن همون عمو زیبا ساز بود!!!!

اولای کنه هم هی می رفتن پشت سر این عمو زیباساز!!!اونم با دوربین راه افتاده بود تو مدرسه عکس و فیلم می گرفت و با دریل تخته سوراخ

 می کرد!!..اما هیچ کدوم از دوما نبودن ..

(بی ادبا ی تنبل!!!!)

امروز یه دوچرخه هم تو حیاط مدرسه بود که احتمالا واسه کارگاه بود همه برای خودشون سوار می شدن تا نوبت ما می شد یا برف می گرفت یا زنگ می خورد (دوچرخه ی بی لیاقتی بود!!!)

 

پ.ن:چون ما از این کارتای ماهیانه داریم که از ساعت 10 تا 1 شب سرویس نمی دن و الانم ساعت 12:49 هستش من زل زدم به ساعت که بشه یک!!!(تو می تونی آفرین ساعت خوب!!!)